ما درسرزمین شگفتنی انگیزی زندهگی می کنیم. سرزمین بی آمار. ما هنوز نمی دانیم که سالانه چند کودک به دنیا می آیند وچند تن می میرند. سرزمین که حقیقت باید بر مدار نیت سلطان و اریکه نشینان گفته شود نه بر مدار واقعیت های پیرامون. سرزمین که حتا در سدهی بیست ویکم هم همت و دانش آن را نداشته است تا شمار شهروندان خود را در فهرستی درج کند...
بیایید دندانهای اسب را بشماریم!
در آن روزگاری که بازار بحثهای فلسفی دریونان باستان بسیار داغ بود و همه روزه فلسفه دانان بسیار گوی در هرکوی وبرزن به بحث و استدلال می پرداختند، گروهی نیز بیناد فلسفه یی را پی افگندند که استوار بر شمار دندان های اسب بود.
گویند آنها، همه روزه درجایی گرد می آمدند و بحث فلسفی خود را اندر باب تعداد دندانهای اسب دنبال می کردند. گاهی هم که پای استدلال شان می لنگید سوار برخنگ خشم بریک دیگر می تاختند و نا سزا می گفتند. پیرمردی بود که آن اصحاب بزرگوار فلسفه را خدمت می کرد. چای و آبی برای شان فراهم می ساخت؛ اما هر روزی که می گذشت بیهودهگی چنین بحثهای بیشتر سبب دلتنگی پیرمرد می شد. مانند آن بود که او دیگر حوصله ی شنیدن چنین سفسطه هایی را نداشت. ناگزیر روزی رفت به بازار و اسبی آورد جوان که داندانهایش همه گان سالم بودند.
پیرمرد اسب را به درختی بست و رفت به نزدیک آن فلسفه دانان پرخاشگر و گفت: ای اهل اقلیم بزرگ فلسفه و دانایی! مرا دل به شما بسوخت که این همه در پیوند به تعداد دندان های اسب بیهوده بحث و ستیز می کنید. رفتم به بازار اسبی آورده ام جوان واز شما می خواهم که بحث و مناظره را بگذارید و بیایید برویم تا یگان یگان دندانهای اسب را بشماریم تا این همه اختلاف و پراکندهگی از میانه بر خیزد!
جماعت را از سخنان پیرمرد حالت دگرگون شد و بر او بر آشفتند که ای پیرمرد بی خبر از لذت فلسفه، تو چقدر گستاخی که یکی ویک بار بر بنیاد فلسفه ی ما همجوم آوردی وآن را خراب کردی! پیرمرد را آن قدرکوبیدند که از هوش رفت و او را از سرزمین فلسفه ی خویش بیرون انداختند و خودبر گشتند و بحث داندانهای اسب را از سر گرفتند.
این حکایت از آن آوردم که واژه ی آکادمی یا اکادمی نیز از همان یونان باستان آمده است. گویند این لفظ از نام یکی از یلان اساطیری یونان گرفته شده که در شمال« آتن» سرزمین های فراخی داشته و آن سرزمین ها را اکادمی می نامیدند و افلاطون در آن مدرسه یی داشته است. گاهی هم گفته اند که اکادمی باغی بوده که افلاطون در آن فلسفه تدریس می کرده است، سخن آخر این که این لفظ اکادمی همان فرهنگستان فارسی دری است.
پس این اکادمی هرگونه ریشه ای که داشته باشد، همان جایگاه علم و فلسفه بوده است؛ اما آن جایگاهی که اهل «فلسفه ی دندان اسب» گرد می آمدند، جایگاه سفسطه و دروغ پردازی بوده و این سفسطه چیزی دیگری نیست به جز این که حقیقت و دروغ را به عمد درمی آمیزند تا به نتیجه یی نرسند و یا هم بخواهند به نتیجه ی دروغینی برسند که خود می خواهند. کاری که بخش دایرة المعارف آریا« دانشنامه ی آریانا» اکادمی علوم افغانستان هر از گاهی انجام می دهد.
تازه گیها در جلد نخست نشر تازهی دایرةالمعارف آریانا گروه «فلسفه ی دندان اسب» کشف بزرگی را به نام خود تسجیل کردند، کشفی که جز بر بنیاد «علم افغانی» دیگر بر بنیاد هیچ علم و فلسفه یی میسر نیست. چنین است که این کشف که شگفتی همه گان را بر انگیخته جز در چنین دایرةالمعارفی دیگر در هیچ گوشه ی جهان ارزش نشر را ندارد؛ برای آن که سر انجام یونانیان خرد مند رفتند و پنجه در دهان اسب کردند وآن دندانها را یگان یگان بر شمردند. با دریغ که گروه دایرةالمعارف آریانا تا هنوز درنیافته اند که دیگر دوران جعل فرهنگی وتاریخی نه تنها گذشته است؛ بلکه گذشت زمان از چهره ی هرگونه جعلی که حتا به دست هشیارترین جعال هم که صورت گرفته باشد، پرده بر می افگند. من به دست اندرکاران دیراة المعارف آریانا و به جناب رییس اکادمی علوم افغانستان و به جناب رییس جمهور کشور که یک چنین کشف بزرگی در دوران شفاف و زرین!!! او رخ داده است تبریک می گویم و به تمام دوستانی که پرچمبردار علم افغانی اند پیشنهاد می کنم که این کشف بزرگ را که نشانگر آتش جواله ی نبوغ اکادمی علوم افغانستان است بر کتیبه ی زرینی بنویسند و آن کتیبه را در چار راه فلسفه و دانش جهانی بگذارند تا جهانیان بر ما نخندند که ما در تکوین دانش و فلسفه ی جهان سهمی نداشته ایم!!!
دایرة المعارف آریانای اکادمی علوم با رمل اندازی های فلسفی در پیوند به تناسب نفوس اقوام گوناگون کشور به نتیجه یی رسیده و آن را چنان سند شرمساری تاریخی خویش این گونه به نشر رسانده است:
- پشتونها62 اعشاریه 73 درصد
- تاجکها، 12 اعشاریه 38 درصد
- هزاره ها، 9درصد
- ازبیکها،6 اعشاریه 10 درصد
- ایماقها، 2 اعشاریه 67 در صد
- ترکمن،ها 2 اعشاریه 68درصد
کمابیش پنج در صد دیگر می ماند به نورستانی ها، بلوچ ها، پشته ای ها، براهوی ها، شغنانی ها، هندهاوسیک ها، قزلباش ها، بیات ها، گوجر ها، قرغیز ها، مغول ها و...
ما درسرزمین شگفتنی انگیزی زندهگی می کنیم. سرزمین بی آمار. ما هنوز نمی دانیم که سالانه چند کودک به دنیا می آیند وچند تن می میرند. سرزمین که حقیقت باید بر مدار نیت سلطان و اریکه نشینان گفته شود نه بر مدار واقعیت های پیرامون. سرزمین که حتا در سدهی بیست ویکم هم همت و دانش آن را نداشته است تا شمار شهروندان خود را در فهرستی درج کند. زمانی که بحث از ایجاد شوراهای ولسوالی ها به میان آمد، گفتند افغانستان هنوز شمار نفوس ولسوالی های خود را نمی داند؛ اما با رمل اندازی های سیاسی پشت پردهی سیاه، نفوس ولایت های را تعین کردند تا شمار نمایندهگان ولایت ها در مجلس نمایندهگان مشخص شود. حال نمی توان به یقین گفت که بر بنیاد چنین رمل اندازی های سیاسی و تفاهم های پشت پرده چه مقدار حق شماری از ولایت های کشور زیرپا شده است.
این پرسش را می توان همچنان مطرح کرد، در سرزمینی که هنوز شمار نفوس مجموعی آن معلوم نیست، چگونه می توان شمار نفوس اقوام گوناگون آن را پیدا کرد. این در حالیست که ما هنوز نام بعضی از اقوام خود را هم نشناختهایم.
به گونه ی دقیق نمی توان فهمید که در پشت چنین جعلی چه اهداف و انگیزه هایی وجود دارد! باید دست اندرکاران دایرة المعارف اریانا و مسولان اکادمی علوم به این پرسش پاسخ دهند. برای آن جعلکاران خود می دانند که ارقام ساختهگی و به دور از واقعیت است. درپیوند به نشر آمار و ارقام درعرصه های گوناگون حیات اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی و سیاسی یک کشور در دانشنامه ها و دایرةالمعارف ها نیاز به مراجه به منابعیاست که مسوولیت پخش چنان آماری را بر عهده دارند.
آیا اکادمی علوم افغانستان در پیوند به این امر به « احصاییه ی مرکزی افغانستان» مراجعه کرده است؟ بدون تردید که نه! برای آن که هیچ یک از نهاد های مسوول نمی تواند تا بار یک چنین شرمساری بزرگ را بر دوش کشد.
رییس احصاییه ی مرکزی در گفتگو هایی با رسانه های داخلی و خاجی گفته است که احصاییه ی مرکز ی نه تنها چنین ارقامی را تایید نمی کند؛ بلکه آن را به حال کشور مضر می داند. آقای عبدالرحمان غفوری رییس اداره ی مرکزی گفته است که آنها تا کنون در این ارتباط یعنی در پیوند به سر شماری سراسری کاری نکرده اند و آن ها نمی دانند که اکادمی این ارقام را از کجا کرده است!
بدون تردید که این امر یک اشتباه پژوهشی نیست؛ بلکه جعل واقعیت است. آن هم در دایرةالمعارف که می تواند فردا برای دیگران سرچشمه ی تحقیق باشد. به پندار من این مسالهیی نیست که بتوان از کنار آن همین گونه به ساده گی گذشت. نخست باید از دست اندرکاران دایرةالمعارف آریا و رییس اکادمی علوم افغانستان به گونه ی رسمی تحقیق شود که این ارقام غیر واقعی و دروغین را از کجا در آورده اند. اکر مرجعی هم است، آن مرجع از چه اعتبار عملی و پژوهشی بر خوردار است. این در حالیاست که تا کنون در این جغرافیای بدبختی در افغانستان، هیچگونه سرشماری کامل و دقیقی بر بنیاد معیار های علمی صورت نگرفته است. چنین است که مرکز احصاییه افغانستان بدون یک سرشماری دقیق وسراسری نمی تواند در این ارتباط ارقامی را به نشر رساند. می پندارم که باید برای دایرةالمعارف آریانا باید جایزه ی بزرگی داده شود که چگونه آسان و ساده در چند دقیقه برنامه ی بزرگ سرشماری کشور را تکمیل کرده، نفوس کشور را مشخص ساخته و تناسب اقوام را معین ساخته است. وقتی که چنین است دیگرچه نیازی به موجودیت احصاییه مرکزی باقی نمی ماند.
نویسنده: پرتو نادری
منبع: جمهوری سکوت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر