در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۱ خرداد ۱۷, چهارشنبه

گلو گاههای مرگ!!

هزاره بدون هزاره جات در هرکجایی که هست، فاقد هویت خواهد بود واو در پیوند تاریخی وعینی با آن سرزمین است که از هر نقطه زمین با هویت رسمی خود سر بر می کشد و از بودنش آواز می دهد، مگر هزاره ی محاط به دشواری های طبیعت خشن ومحاصره شده توسط جمعیتی که در مراحل مختلف تاریخی با زور واستبداد، پس از بی جا کردن هزاره از سرزمینش، از ورای مرزهای افغانستان آورده شده وجای گزین او شده، در صورتی می تواند دست هزاره کابلی ویا مزاری ویا هراتی وغیره را بگیرد که از معابر مرگ عبور نماید ونیمی از توان وافراد خود را قربانی دهد وبالعکس نیز چنین است. بسته شدن گلوگاههای مرگ آفرین هر لحظه نان هزاره را در محیط بسته ومحاصره شده هزاره جات قطع می کند واورا مجبور به تسلیم شدن در برابر هر ستمی می نماید...

امروز دقیقا همان روزی است که یک سال پیش از این، محمد جواد ضحاک، در یکی از معبر های خونین میان کابل وبامیان اسیر سفیران مرگ وخشونت شد واز میان ما پرکشید. ضحاک را هر عنوانی که گذاشته اند، نیکوست ولی من خیلی دوست دارم همان عنوانی را برایش تکرار کنم که سال گذشته نوشته بودم: ضحاک؛ سوتک با میان، عنوانی که از شعر معروف شریعتی گرفته شده است.
با میانیها امروز قرار است که از سالروز خاموشی سوتکی که دردهای بامیان ورنجهای بامیانی ومحرومیتهای آنان وتبعیض های رواداشته علیه آنان در آن دمیده می شد وگلوی این سوتک صدای گوش خراشی را در آشفته ساختن خواب خفتگان بی درد انعکاس می داد، تجلیل کنند وقرار بود من وبهزادهم درین یاد واره حضور یابیم وسخنی از ضحاک بگوییم و آهی از سر درد وگدازدرنبود گلوی آهنین آن سوتک شکسته بر کشیم.
روزها تلاش برای اینکه درین یاد واره ی سوز وگداز شریک شوم اما بی نتیجه بود؛ با میان هنوز در جمع شهرهایی نیست که هر از چند گاهی بخاطر سود وتجارت هم که شده طیاره ای به آن سوی پرواز کند، چرخ بال وزارت دفاع ملی هم در صورتی مارا به با میان می برد که از مقامات این وزارت کسانی در محفل سخن می گفتند، توقعی که از سوی گردانندگان محفل براورده نشده بود وسر انجام مقامی ازین وزارت گفت: چون ما تفیلی هستیم، پرواز نمی کنیم!از اعزام قطعات اردو وپلیس به بهسود جهت مهار نا آرامی های ناشی از حضور کوچیها وطالبان در روز دوشنبه همین هفته هم خبر نشدم تا مثل استاد محقق به همراه آنها از معبر مرگ آفرین دره میدان عبور می کردیم.
دی روز هم دره میدان شاهد برخوردهای خونین بود وراه مسدود وهم دره غوربند، مسیری که ضحاک یک سال پیش به دام مرگ آفرینان افتاد،هیچ کسی برایم اجازه نداد تا مثل یک مسافر عادی خود را به با میان برسانم؛ این چهره تلویزیونی ورسانه ای هم برایم دامی شده واز وجودم قفسی ساخته است. این شد که امروز به همین چند سطر یاد از آن سوتک حماسه های اعتراض مدنی با میان وهزاره جات با دلی پرخون اکتفا کنم.
هدفم ضمن یاد از ضحاک، روایت یک درد تاریخی هزاره است، دردی که این قوم را همیشه آزار داده ومانع بزرگ واصلی برای زندگی آرام وبی دغدغه انسان هزاره درین سرزمین بوده است؛ هزاره جات وهزاره ها در محاصره مطلق قرار دارند وبرای تجارت، سفر به بیرون از حصار کوه وکوهستان برای هر دلیلی، پیوستن به اعضای دیگر شان در بیرون از هزاره جات وهر نیاز دیگری، باید از گلو گاههایی بگذرند که معبر خون وآتش وغارت است واین حالت در طول تاریخ موجب درهم شکستن هر نوع مقاومت وهر نوع نهضت اعتراضی هزاره ها شده است.
هزاره بدون هزاره جات در هرکجایی که هست، فاقد هویت خواهد بود واو در پیوند تاریخی وعینی با آن سرزمین است که از هر نقطه زمین با هویت رسمی خود سر بر می کشد و از بودنش آواز می دهد، مگر هزاره ی محاط به دشواری های طبیعت خشن ومحاصره شده توسط جمعیتی که در مراحل مختلف تاریخی با زور واستبداد، پس از بی جا کردن هزاره از سرزمینش، از ورای مرزهای افغانستان آورده شده وجای گزین او شده، در صورتی می تواند دست هزاره کابلی ویا مزاری ویا هراتی وغیره را بگیرد که از معابر مرگ عبور نماید ونیمی از توان وافراد خود را قربانی دهد وبالعکس نیز چنین است. بسته شدن گلوگاههای مرگ آفرین هر لحظه نان هزاره را در محیط بسته ومحاصره شده هزاره جات قطع می کند واورا مجبور به تسلیم شدن در برابر هر ستمی می نماید.
دقیقا با همین حساب در سال 1347خورشیدی وقتی دولت آمریکا وجرمنی خواست راه کابل - هرات را ازمسیر هزاره جات احداث نمایند، داود خان مخالفت کرده این مسیر را هم به هدف محروم ومحاصره ماندن هزاره ها وهم مستفید شدن تبار خودش تغییر داد ولو اینکه صدها کیلومتر راه طولانی تر شد. از راه قندهار وغزنی نیز به عنوان گلو گاه ومعبر مرگ وخون وآتش استفاده می نمایند ودرین مسیر نیز قربانی اول هزاره است.
درحوت سال 1384خورشیدی زمانی که بودجه دولت برای سال 1385 به شورای ملی معرفی شد، سهمی که هزاره جات مرکزی در چوکات ولایات غور،بامیان، دایکندی و میدان وردک در بودجه خارجی داشت، هفتاد وپنج میلیون دلار بود وسهم تنها ولایت قندهارچهار صد وهفتاد میلیون دلار.هیچ پروژه زیر بنایی برای هزاره جات دیده نمی شد، ما جمع کوچکی در داخل شورای ملی هم فکر بودیم ودرین زمینه با مقامات دولتی حرف وحدیث های زیادی داشتیم.
مقامات دولتی توجیه شان این بود که بودجه های خارجی را صلاحیت ندارد در کجا مصرف نمایند ودر بودجه داخلی چیزی برای کار های زیر بنایی نیست. خارجی ها می گفتند که ما روی سه اصل ومعیار به بودجه دولت افغانستان کمک می کنیم:1- پول در جایی مصرف شود که امنیت نیست وبا مصرف پول امنیت بیاید. 2- از مصرف پول در نابودی مواد مخدر استفاده شود. 3- با مصرف پول ساحه نفوذ وکنترل حکومت توسعه یابد.
هیچ کدام ازین معیار ها برای هزاره جات ساخته نشده بود؛ چون ما تروریست نداشتیم واز بی امنی رنج نمی بردیم وما تر یاک را نمی شناختیم وما از بی حکومتی هم در عذاب نبودیم بلکه از هجوم حکومت گران زیر پا می شدیم. معلوم بود این معیار ها را برای آ نها چه کسانی ساخته بودند؟ کسانی که دهها سال قبل از امکانات حکومت بهره جسته به خارج رفته وتخصص آموخته وامروز مشاورین وتئوری سازان خارجی ها در امور افغانستان هستند که دراین ردیف هم هزاره حضور ندارد.
اینکه ما چگونه این معیارها را نقد می کردیم ومعیار بدیل برای آن ارائه کردیم باشد برای وقت دیگر ونیز اینکه چه راههایی طی شد تا گامهایی بر داشته شود هم فعلا مصلحت نیست گفته شود زیرا افشای راههای طی شده خود می تواند ابزاری برای بسته شدن آن ها توسط دشمنان هزاره باشد. یکی از دشواری های دولتمداران هزاره همین است که مصلحت نیست بسیاری از کار کردهای شان را به همگان بگویند ولو اینکه در نزد قومش حتی بی کاره تلقی ومعرفی شوند.فقط دوسه نکته را می خواهم یاد آور شوم:
1- کمک کنندگان از ما اساسی ترین وضروری ترین برنامه را می خواستند وما به این نتیجه رسیده بودیم که درد هزاره جات چیست ؟وباید درمان آن شود، خروج هزاره جات از محاصره وبخصوص شکستن این حصر به سوی شمال به نظر ما اهمیت حیاتی داشت. دهلیز های شمال - جنوب وشرق - غرب معبرهای مهم اقتصادی نه تنها برای افغانستان بلکه منطقه است ولی صرف بخاطری که از هزاره جات می گذرد وگامی برای شکستن حصر این منطقه ومردم است، از دید گروه فاشیست، رنگ پروژه های قومی داده شده مشکلاتی بر سر راه آن ایجاد می شود؛ زمانی که کمک کنندگان بین المللی بخصوص با همکاری وفشار جدی آیکن بری فرمانده عمومی ناتو وحکمت چتن نماینده سیاسی ناتو در افغانستان پذیرفتند این پروژه ها را تمویل نمایند، آقای احدی وزیر مالیه سه بار، سه مورد پول های کمک شده به وزارت فواید عامه برای این پروژه ها را به کرزی گوشزد نموده که به دلیل عدم اولویت ونیز عدم ملی بودن پروژه ها کنسل وبه پروژه های دیگری در بالا مرغاب بادغیس برای تکمیل سرک حلقوی و شاهراه دلارام- زرنج برای احداث جاده به سوی بندر چاه بهار ایران انتقال داده شود وآقای کرزی هم حکم انتقال داده بود. زمانی که با رییس جمهور کرزی در زمینه صحبت می کردیم وی می گفت: این پروژه ها ملی است وشما بدنبال پروژه های قومی ومحیطی هستید!! من خوب یادم است ودر یاد داشتهایم ثبت وبار ها در رسانه ها هم گفته ام ودر شورا نیز که به آقای کرزی گفتم؛ اولا این پروژه ها محیطی نیست و نه تنها ملی بلکه منطقوی است وثانیا اگر محیطی هم باشد حق ما است، پروژه سالنگ وماهی پر هم ملی بود ودر زیر هر سنگ دیوار این جاده ها استخوان یک هزاره ای که به سربازی می آمد ودر قوه کار سوق می شد، دفن است ولی نفع آن برای هزاره چیست؟ جز اینکه از سر ناچاری اگر گاهی گذر کند بجرم هزاره بودن کشته می شود؟ بنا بر این این پروژه ها همان گونه که آغازش خون جگر خوردن داشت، تا پایان مراقبت هوشیارانه وهمراه با خون جگر خوردن دارد؛ مگر نمی بینید که ساخت 140کیلومتر سرک به سوی بامیان در 7سال نصف نشده ولی در دیگر سمتها کار دوساله بوده است؟در اینکه آیا ما پاسبانان خوبی از راههای گشوده شده داریم یانه؟ دیده شود چه می شود.
2- این برنامه ها کوشش می شود کنسل شود چون تحت فشار راه اندازی شده است، کرزی پس از سه حکم مخالف با این پروژه ها بر اثر شکایت رسمی از سوی ما مبنی بر نقض حقوق شهروندی وتبعیض علیه ما در مجامع بین المللی مجبور شد تا با این پروژه ها در حکم چهارمی اش موافقت نماید واین پروژه ها طی فرمانی از سوی وی در سال 85 شامل بودجه سال 86 گردید. (در اینجا می خواهم از وکلای غیر هزاره ای که در پای عریضه ما هفت نفر!! وکیل هزاره به تعداد 59 نفر امضاء کرده اند سپاس گذاری کنم ونیز از وزیر بسیار دانشمند ولی خاموش، دکتر سفری که پس از هر بار فشاراز سوی تیم قومی دور کرزی، دروازه ها را می کوبید تا ازین پروژه ها پاسداری شود) حفظ ومراقبت ازین برنامه ها جزء اولیت دولتمردان هزاره وغیر هزاره ای است که از آدرس آنها بر مسند رسیده اند.
3- اگر کرزی ودار ودسته اش موفق به جلوگیری ازین برنامه ها نشوند، می کوشند بر سر آنها معامله سیاسی کنند، چنانکه مثلادر انتخابات ریاست جمهوری دوم همه رهبران سیاسی هزاره اسیر این معامله شدند، هرکدام گفتند که به کرزی رای بدهید چون او قول داده سرک کابل هرات از مسیر هزاره جات را کار نماید!!
ما پس ازاین اعلام ها در دیداری با کرزی در حضور تعدادی از وزرای کابینه گفتیم: اولا؛ کار شدن یک سرک آنهم راهی که برای اقتصاد کل کشور مهم است، حق مردم ومسئولیت دولت است چرا باید بر سر حق مردم با مردم معامله شود؟ ویا چرا باید انجام مسئولیت خود را وجه المعامله سیاسی قرارداد؟این نوعی رای گرفتن به زور است چون مفهوم چنین کاری آن است که اگر رای ندادید حق تان را نمی دهیم. ثانیا؛این پروژه ها از سه سال قبل راه افتاده وشامل بودجه شده وتمویل شده واکنون مراحل سروی ودیزاین ختم وبعضا داوطلبی کارشان هم ختم شده ودر آستانه شروع است، سر کار انجام شده چرا معامله می کنید؟ شما می توانستید پروژه دیگری را برای هم پیمانان تان وعده کنید. کرزی در پاسخ یک حرف داشت: این حرفها در افغانستان است، از من چه می خواهید؟ ودر مقابل هر روز یخنم را در مطبوعات ومجامع خارجی نگیرید!!
می خواهم بگویم که هر حادثه ای برای ما بیش از آنکه برای بهره برداری های سیاسی در جهت تحکیم موقف وموقعیت شخصی مهم باشد باید درسی باشد برای جستجوی راه برون رفت از دشواری ها. درست نیست که ما از حوادث نیاموزیم وهر بار ما خودقاعده استبداد را بسازیم وپس سالها از آن بنالیم. شهادت ضحاک هم درسی است که رهبران ما باید خوب بیاموزند ونه اینکه این خون هارا وجهی برای گرمی بازار خویش کنند. 
یادت گرامی دوست از دست رفته ام، مرا ببخش که نه بر سرگورت ونه در محفل یاد بودت بل در خلوت وتنهایی قطره اشک حسرت جدایی وغربت ومظلومیت قومم را نثارت می کنم.
نویسنده: سرور جوادی
منبع: لیگان

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر