در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۱ تیر ۱, پنجشنبه

ما از تبار ققنوسیم!


سیما نوری

 آری! همانها، که  سالها بر گرده ی مردم ما نشستند و سواری گرفتند و دارالامانها آباد کردند. همانها که به قیمت کشیدن النگو از دست دخترانمان و فروختن پای زیب و خلخال از پای زنانمان به اینجا رسیدند. همانها که نوامیس مان را در بازارها، به ناچیزترین قیمتها معامله کردند...

میبینی ما را چطور دشمن میخوانند!؟ من و تویی که از بومی ترین ساکنان این آب و خاکیم … دیروز به دستور شاهانشان، اجدادمان به بردگی گرفته می شد و به فتوای شیوخ عرب و اجرای عوامل دولت، قتل عام می شدیم؛ ما را مغول می خواندند و رافضی و از پدران و برادرانمان جوالی ها ساختند و بیگاری ها کشیدند و از کله  مناره ها قله ها بنا کردند و زندانهای دخمه ای شان را پر کردند.
 آری! همانها، که  سالها بر گرده ی مردم ما نشستند و سواری گرفتند و دارالامانها آباد کردند. همانها که به قیمت کشیدن النگو از دست دخترانمان و فروختن پای زیب و خلخال از پای زنانمان به اینجا رسیدند. همانها که نوامیس مان را در بازارها، به ناچیزترین قیمتها معامله کردند.
سالها از پی هم آمد و رفت، دهها گذشت، قرنها سپری شد ولی این دیدگاهها، این رفتارها، هرگز تغییر نکرد. حتی در آمریکا هم امروز سرخپوستان و سیاهپوستان از تمامی امکانات و مزایای شهروندی برخوردارند، ولی در افغانستان هنوز حال و هوای قرون وسطی حاکم است … پدرانمان به این امید عمرشان گذشت که:
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سرشوریده باز آید به سامان غم مخور
ولی صد افسوس که تغییری پیش نیامد و این دوره ها با ضریبهای متفاوت تکرار فجایع خونباری همچون قتل عام بامیان، افشار و مزار و… هر بار تکرار میشد و تکرار میشد تا اینکه چرخ گردون، دایره ی قسمت را در جهت حکومت نوپایی پایه ریزی کرد که در ذهنها سنبل و عروس دموکراسی بود.
 ولی بعد از تشکیل دولت، از ریاست دولت گرفته تا برخی وزرا، روسا، والیان و جنرالان عالیرتبه تا فقه ها، علما، صاحبان و داعیان علم ،همه و همه ظاهرا در شعار وحدت ملی باقی ماندند …. سندهای اثباتی و آشکارش را هر ساله در حملات کوچی ها به بهسود می بینیم، در کشتار کویته و سکوت بهت انگیز دولت مشاهده میکنیم و این بار رسماً در کتابهای اطلس معرفی اقوام غیر پشتونشان که باز در معرفی من و تو، ما را(هزاره) لجوج، دروغگو و رافضی میخوانند. گویا هنوز هم برای ما هزاره بودن جرم است.
 جالب است
 وجودمان تبدیل به غده ی چرکین درد آلودی در گلوی این و آن شده، طوری که راه نفس شان را بسته، نمیدانند چگونه این عقده را ذره ذره تراوش دهند و این بار دست بدامن آکادمی علوم شده اند. ولی باید بدانند که این نسل، هر چند نسل سوخته است نسل هجرت و درد و رنج، ولی نسل هویت و امید هم هست. نسلی که از تبار ققنوس است.
 آری …
 همان نسلی که دو دستش را روی زانوهایش میگذارد یا علی میگوید و بدون اتکا به این و آن از جایش بر میخیزد. ما نسلی هستیم که از خورشید الهام میگیریم و از سرخی شعله های آتش جانی تازه میگیریم.  از خاکستر رنج های مان هیزمی برای زندگی و حیات تاریخی نو خواهیم ساخت.
 ما ناله های پریشان و گمشده در زمان را از نو ترکیب خواهیم کرد و این رویای تجدید هویت را به باور خواهیم نشاند ….
به هوش باشید ای بازیگران!
 که امروز از باده ی قدرت سر مستید ما از تبعیدگاه اندیشه های شما، زیبا ترین و ناب ترین زمزمه ها را خواهیم ساخت و شما ناباورانه شاهد پرواز و اوج گرفتنمان خواهید بود. آنگاه اگر شما هم ما را انکار کنید، دنیا نمیتواند ما را انکار کند و این مقابله به مثل ما خواهد بود.
 ما زنجیر وار دستهایمان را بهم قفل میکنیم و از آن دیواره ی انسانی میسازیم برضد نابرابری ها و بی عدالتی هایتان. با هم همصدا می شویم تا جواب تمام توهین هایتان را یکجا به شما بدهیم ما با رشد علمی، سیاسی، هنری، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی خود جواب حرکات زشت شما را خواهیم داد و آنروز برای پشیمانی شما دیر خواهد بود
مرغ و هیزم هر دو چون اخگرند
بعد از اخگر تیز خاکستر شوند
چون نماند ذره ای اخگر پدید
ققنسی آید ز خاکستر پدید
نویسنده: سیما نوری
منبع: شبکۀ سراسری هزاره ها

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر