مکر و حیله یا بیماری! قسمت اول
در میر آدینه مرکز مالستان شنیدم که دختران لیسه مرکز که دو ماه پیش به بیماری ناشناخته ای در مکتب مبتلا شده اند هنوز بهبود نیافته و تاکنون هیچ کاری هم برای تداوی آنها صورت نگرفته، رفتم به سراغ برخی هایشان آنها را به چشم خویش دیدم که هنوز بهبود نیافته اند، این وضعیت مرا خیلی متأثر ساخت، گزارش کاملی از آن نوشتم...
مکر و حیله نیست درد ما را جدی بگیرید
این گفتگو در دفتر لیسه با حضور برخی از معلمین از جمله مدیر مکتب صورت گرفت، در این هنگام مدیر مکتب کسی را وظیفه داد تا به کلینیکی که در کنار مکتب قرار داشت برود و آمبولانس را خبر کند. تا آمدن آمبولانس از مدیر پرسیدم که در این حالت آنها چه کمکهای اولیه را انجام میدهند؟ محمد جمعه نظری مدیر مکتب گفت: هیچ، فقط منتظر آمبولانس میمانند!
او در ادامه گفت دو روز پیش هم مدیر معارف به مکتب ما آمد در یک صنف رفته با شاگردان صحبت میکرد که در این حین هفت نفر از شاگردان آن صنف دچار این حمله شدند و مدیر از آمدن خود پشیمان شد.
مدیر مکتب هنگامی که دیگر شاگردان این سه نفر را کشانکشان از دفتر خارج میکرد تا به آمبولانس برساند گفت: «این شاگردان چه لازم که به مکتب بیایند، اینها برای نامبدی میآیند، چند روز پیش آنها را منع کردم، چرا میآیند؟»
گفتنی است که دو ماه پیش حدود 80 تن از شاگردان لیسه دخترانه ولسوالیهای پنجاب و یکاولنگ نیز به این بیماری مبتلا شدند. بر اساس آخرین گزارش، آنها نیز بهبود نیافتهاند و 13 تن آنان در حال حاضر نمیتوانند به درس و تحصیل خود حاضر شوند. در زمان وقوع این حادثه تیمی از نهادهای مسوول موظف شدند تا علت این بیماری را کشف کنند، تاکنون نتایج کار آنها مشخص نشده است و از سوی مقامات مسوول نیز مورد تداوی اساسی قرار نگرفته است. فقر و بیبضاعتی خانوادههای آنها نیز سبب شده تا از درمان فرزندشان عاجز باشند.
من هم مانند مدیر معارف از این گفتگو احساس پشیمانی میکردم و خودم را مقصر میدانستم که گفتگوی من، خاطرات آنها را زنده کرده است و باعث این حملات شده است. ماموریت کاری تیمی که همراه آن به این ولسوالی سفر کرده بودم تمام شده بود. ما به طرف ولسوالی جاغوری حرکت کردیم، بعد از سه ساعت که به این ولسوالی رسیدیم نگران سلامت آن دانشآموزان بودیم به خادمعلی رسولی پرستار موظف در کلینک جامع میرادینه تلیفون کردم و جویای حال دختران بیمار شدم وی گفت پنج دختر دانشآموز را به کلینیک آوردند که دو تن آنها در صنف به این حالت مبتلا شده بودند، بعد از تزریق مقدار کم و رقیق شده پیچکاری آرامبخش دیازپام حالشان بهبود یافت و برخیهایشان که فشار خونشان کم بود سیرم وصل کردیم و همگیشان خوب شده و رخصت شدند. خوشحال شدم و مسوولیت خود را سنگین احساس کردم تا صدای درد و رنج این دختران دانشآموز را فریاد کنم. شاید کسانی فریاد آنها را بشنوند و در پی درمان درد روحی و روانی آنها احساس مسوولیت کنند.
ضیا گل گفت دیروز هم حمله به من دست داد و ادامه داد هنگام درس خواندن لرزه میکنم و بعدش میافتم و دیگر خبر نمیشوم.
ضیاء گل شاگرد صنف یازدهم لیسه نسوان میردادینه، مرکز ولسوالی مالستان ولایت غزنی میباشد، او دو ماه پیش با بیش از پنجاه تن از شاگردان این مکتب به یک بیماری ناشناخته مبتلا شد.
علامت این بیماری با سرگیجه شروع شده و بعد از آن بیمار عضلات دستها و پاهایش محکم شده به حالت رعشه یا غش منتهی میشود که در این حالت بیمار جیغ میزند یا اشک میریزد یا شروع به خندیدن میکند و بیمار از حالت عادی خارج میشود بعد از نیم الی دو ساعت با تزریق سرم یا پیچکاری آرام بخش دوباره به هوش میآید.
علت این بیماری تاکنون تشخیص نشده است گرچه نمونههای هوا و آب مکتب و نیز خون شاگردان مبتلا به این بیماری گرفته شد اما هنوز نتیجه آن اعلام نشده است.
برخی صاحب نظران صحت این بیماری را ناشی از تشویشها یا استرسهای روحی میدانند.
ضیا گل میگوید برای درمان به ولسوالی همجوار یعنی جاغوری که از امکانات درمانی بهتری برخوردار هست نیز رفته اما نتیجه ای نگرفته است او گفت چند روز پیش متوسل به تعویض ملا هم شده که این تعویض هم اثر نکرده است.
او در ادامه گفت در ابتدا این حملات کم بوده است اما اکنون به روزی دو تا سه بار رسیده است.
لاجورد نیز هم صنفی ضیاء گل است او هم از جمله شاگردانی هست که با گذشت دو ماه هنوز بهبود نیافته است، به گفته مسوولین این مکتب حدود 15 تن از شاگردان هنوز هم دچار این حملات میشوند و بقیه نیز به طور کامل درمان نشده اند.
لاجورد میگوید اگر در خانه یا مکتب سروصدا باشد و جگر خون شده دچار این حالت میشوم او گفت آخرین بار دو هفته پیش دچار این حمله شدم.
سید حسین شاه مدیر اداری مدیریت معارف نیز از عدم درمان این شاگردان گلایه مند است، کتایون شاگرد صنف نهم این مکتب، دختر وی میباشد، کتایون نیز از جمله آن 15 شاگرد است که وضع صحیشان هنوز بهبود نیافته است.
او میگوید دخترم تحلیل رفته است، مدت 10 روز است که مانع رفتن او به مکتب شده ام زیرا ممکن است در راه یا مکتب دچار این حالت شود و کسی نیست که او را به کلینیک یا خانه برساند.
او گفت دو ماه پیش دخترش را برای درمان به کابل برده است و سه بار به معاینه خانه داکتر متخصص اعصاب که هر دفعه 500 افغانی فیس میگرفت مراجعه کرده، در آخر داکتر به او گفته کدام چیز خورده است به مرور زمان جور خواهد شد.
سید حسین شاه میگوید در خانه با دخترش نمیتواند سخت گپ بزند او میگوید 2-3 بار مادرش ناله کرده که دخترم خلاص شد کاش علاج میشد او میگوید والدین یکی از دختران، دخترش را به شهر پیشاور پاکستان برای تداوی برده اما نتیجه نگرفته است.
ضیاء گل گفت خواسته ما این است که داکتر روان کنید تا بیماری ما را تشخیص دهد و لاجورد هم میگوید این درد و رنج ما را جدی بگیرید او افزود اکثر داکتران درد ما را باور نمیکنند آنها میگویند ما مکر و حیله میکنیم!!
در ختم این گفتگو بودم که یک دفعه ضیاء گل دستش را روی سرش گذاشت و ناگهان دچار این حمله شد و نزدیک بود بیفتد که دوستش وی را نگهداشت، بلافاصله بعد از آن، شاگرد کناریاش به این حالت دچار شد و بعد یک شاگرد دیگر.
ادامه دارد
نویسنده: محمد ظاهر نظری
منبع: زندگی در بامیان و روزنامۀ هشت صبح
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر