در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ مهر ۲۷, چهارشنبه

ناهور، جاغوری و مالستان



محمد ظاهر نظری "چند روزی بود که به برخی ولسوالی های هزارستان مانند بهسود، ناهور، جاغوری و مالستان سفر نموده بودم، البته از مسیر امن هزارستان و برگشت از مسیر ناامن انگوری، جنده، غزنی، میدان شهر، کابل، غوربند"...

ناهور


قریه سرآسیاب، کنار دشت و آب ایستاده ناهور
برداشت تمام  قوت لایموت امسال با مشارکت تمام خانواده


 این هم خانه همان کشاورز، خدا را شکر وضعیت زندگی اش زیاد بد نیست

 اگر خدا ناهور را سردترین نقطه هزارستان آفریده در عوض جیم ( نوعی سوخت از ریشه چمن در مناطقی که سطح آب به زمین نزدیک باشد) زیاد و مفت را هم قرار داده است

فقر در سیمای شاگردان مکتب در هزارستان خیلی هویداست بخصوص در ناهور

اسدالله حیدری مدیر معارف ناهور هم گفت از حدود 70 مکتب این ولسوالی در طول ده سال گذشته برای 4 مکتب آنها از سوی وزارت معارف و خارجی ها تعمیر ساخته شده است و دیگر مکاتب آنها از ساختمان های فرسوده استفاده می کنند یا خیمه! و حکایت ساختمان مدیریت معارف هم خود پیداست


محکمه و قضاء عالی ترین مرجع تأمین عدالت است،
دو تصویر از محکمه ناهور و در تصویر فوق صفر علی محرر این محکمه نیز گفت ساختمان نگو بیرنه (ویرانه) بگو! 
او می گفت 8 سال است که اینجا کار می کند و حدود 40 سال سابقه کار در محاکم مختلف دارد، او گفتنی های زیادی داشت و اجازه داد از او عکس بگیرم

 و این هم قسمت دیگر دستگاه عدلی و قضایی
سارنوالی یا داستان ولسوالی ناهور
اما با درب قفل شده!
 

 و این هم محبس یا زندان مرکزی ناهور باز هم قفل
البته خوب است که زندان ها همیشه قفل باشد

 این هم یادگار دوران ولایت ناهور در زمان حاکمیت مجاهدین

 و این هم یادگار دوران حاکمیت مجاهدین یا ولایت فقیه بر دیوار ولایت یا همان ولسوالی فعلی ناهور

پلیس مظهر اقتدار و حاکمیت دولتی است 
این هم ساختمان این مظهر اقتدار در ناهور

تذکر:
از پیام های برخی دوستان دریافتم که آنها منتظر عکس هایی به احتمال قوی مناظر یا طبیعت زیبای این سفر هستند که پیشاپیش معذرت می خواهم، نگاه من هم بیشتر به طرف محرومیت ها بود که آنها را فریاد کنم.


جرغی

دوشنبه یازدهم میزان 1390 از مسیر مرکز بهسود وارد دره زیبای خوات شده و سپس به سوی جرغی و برجگی حرکت کردیم، جرغی را دره ای سرسبز، گرم و متفاوت تر از دیگر جاهای ناهور یافتم در تنها هوتل بازار جرغی شبی را گذراندیم.

روح الله و حسین دو جوان 14-15 ساله را در حالی که پوست صورت هایشان سرخ و نازک بود در این هوتل دیدم، صاحب هوتل گفت این دو نوجوان از خانه هایشان فرار کرده اند، اعتماد آنها را بدست آورده و با آنها گپ زدم درباره علل فرارشان.

گفتند دو روز است از ورزنگ ورس با پای پیاده حرکت کرده اند تا به بند بوته رسیدند و بعد هم با یک موتر به جرغی و قصد دارند ساعت 2 بامداد فردا با یک موتر دیگر طرف کابل بروند، کابل را هنوز ندیده اند، درس را چند سال پیش رها کرده بودند و روزها را در کوهها علف کوهی مانند غیغو و کهمی جمع می کردند برای اقتصاد خانواده شان (پوست صورت شان به همین دلیل آسیب دیده بود) و تصمیم داشتند برای نجات خود و خانواده شان از شر آغ داری (قرص) کابل بروند.

هوتل چی به آنها سفارش کرده بود که کابل رسیدند به دشت برچی بروند، جایی که قوما هست و بازهم توصیه کرد که به دام معتادین پل سوخته نیفتند.
آنها در تصمیم شان راسخ بودند و نمی شد با آن صحبت کرد که بازگردند، شاید این فرار انقلابی باشد در مسیر زندگی آن دو نوجوان!
و این هم چند عکس از جرغی
 مسجد جامع مدرسه اهل بیت (ع) جرغی، با علمی افراشته، فکر کنم حدود 15 متر می شود از چوب درخت عرعر!

 غلام پسر هوتل چی، نوجوانی که با تیم ما رابطه صمیمی داشت، او هم مکتب را بدلیل روزگار یکی دو سال می شود رها کرده است و به کار هوتل مشغول است.

نهادی فرهنگی در جرغی که دروازه اش مسدود بود
ادامه دارد
گزارشگر: محمد ظاهر نظری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر