اما برای هزاره ها در صورت خروج نیروهای ناتو و پایان حضور نیروهای آمریکای پیش از آنکه دولت افغانستان توانای مقابله با خطرات و چالش های موجود فراراه این کشور را داشته باشد، بیش از دو حالت قابل پیش بینی نیست. بازگشت نظام متحجر و ضد انسانی طالبان و القاعده به قدرت و تشکیل امارت اسلامی و یا باز گشت به دهه نود و آغاز جنگ های خانمان سوز داخلی. در هر دو صورت هزاره ها دستاورد های ده ساله شان مورد تهدید قرار می گیرد وخطر از دست دادن آنها بسیار بالا می باشد....
هزاره ها به عنوان ساکنان بومی این سرزمین تاریخ پر از فراز و نشیب داشته اند.در یک دوره از تاریخ با تشکیل اکثریت جمعیت این سرزمین زعامت سیاسی را به دست داشتند و زمانی هم از خود مختاری لازم برای اداره امور شان برخوردار بودند. اما از آغاز تشکیل دولت مرکزی وحکومت سلسله امیران و پادشاهان روزگار به آنها رو می گرداند. انواع بدبختی، مظلومیت، محرومیت بر آنها تحمیل می شود و در مقطع از تاریخ هم بردگی، قتل عام، جنوساید و نسل کشی را نیز تجربه می کنند. بیشتر این رخداد ها در نظام های سیاسی مطلقه و ایدئولوژیک استبدادی صورت گرفته است. امیر آهنین به اتهام عدم اطاعت و سرکشی هزاره ها در برابر او و سیاست های استبدادی شان 62% این مردم را قتل عام می نماید و امیرالمومنین امارت اسلامی هم بعد از یک صده همان سیاست گذشتگان خود را تکرار می کند. هزاره ها در سایه حکومت دینی امیرالمومنین(ملاعمر) در بامیان، یکاولنگ و مزار قتل عام شد و در جاهای دیگر نیز مجبور به کوچ اجباری گردیدند. بنا بر این به صورت کل در نظام های استبدادی هزاره ها قربانی بودند.
در دولت های مشروطه و مبتنی بر قانون اما هزاره ها مثل هر شهروند دیگر افغان از شرایط بهتری زندگی و حقوق انسانی بهرمند بودند. امان الله خان پس از اعلان استقلال و تغییر ساختار نظام سیاسی کشور از شاهی مطلقه به مشروطه ، قانون بردگی را لغو کرد که در نتیجه آن هزاره ها از نظام بردگی رهای یافتند. در دهه دموکراسی نیز زمینه های مناسب برای هزاره ها فراهم بود. هزاره ها با عضویت وتشکیل احزاب و نهاد های سیاسی اجتماعی محدودیت قانون فعالیت های سیاسی و اجتماعی و فرهنگی نداشتند و از حد اقل از حقوق اساسی شان می توانستند مستفید گردند. البته مثال های فوق بیانگر آن نیست که شخص امان الله خان و یا در دهه دموکراسی ظاهرشاه نسبت به هزاه ها مهربان بودند، بلکه ماهیت یک نظام مبتنی بر قانون، و مشروطه و نظام که مردم در آن در متن قرار دارد همینگونه الزامات را در پی دارد. اما نظام های دموکراتیک و مردم محور بدلیل نداشتن بستر های لازم اجتماعی و فرهنگی در داخل کشور و مداخلات بیرونی همیشه با چالش ها و تهدیدات مواجه بوده است، که همین عوامل باعث سقوط و بازگشت مجدد نظام های استبداد و مطلقه شده است . در نتیجه، مرحله گذار از نظام های استبدادی به سمت توسعه سیاسی در این کشور با شکست مواجه بوده است.
سقوط رژیم طالبان و موافقتنامه بن و تشکیل نظام سیاسی دموکراتیک بر اساس حقوق شهروندی ، یک فرصت طلای دیگر را برای همه شهروندان افغان و به طور خاص هزاره ها فراهم نموده است. رشد قابل توجه هزاره ها در عرصه های فرهنگی، آموزشی و تحصیلات عالی از عمده ترین دست آورد های این دوره می باشد. گرچه مناطق هزاره نشین بدلیل موجودیت صلح، ثبات و آرامش در طول ده سال گذشته از چشم جامعه جهانی و دولت افغانستان افتاده وبه فراموشی سپرده شده است و طی این مدت با وجودسرازیر شدن سیل از کمک های بین المللی در کشور، هزاره ها ومناطق هزاره نشین سهم چندان از آن نه برده اند، ولی بدلیل موجودیت یک ساختار سیاسی دموکراتیک و مبتنی بر حقوق شهروندی و برابری شهروندان حد اقل در پیشگاه قانون، هزاره ها با تلاش و زحمت و مشارکت فعال و گسترده توانستند در حوزه های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و حتا می توان گفت حوزه اقتصادی خوش بدرخشند. مشارکت فعال سیاسی هزاره ها در دوره های مختلف انتخابات، بیانگر شکل گیری وترویج فرهنگ سیاسی دموکراتیک در بین آنها می باشد. موجودیت فرهنک سیاسی مشارکتی و فعال برای یک کتله اجتماعی فرصت ها و شرایط لازم موفقیت، پیشرفت و تکامل را درذیل یک نظام سیاسی دموکراتیک فراهم می نماید.
اگرچه عده ای همه ای دستاورد های مردم هزاره را مدیون آقای کرزی و سخاوتمندی و لطف ایشان نسبت به هزاره ها میدانند، ولی همانطوریکه اشاره شد، ذات و ماهیت نظام دموکراتیک و مردم سالار این چنین تقاضا می نماید و لطف و قهر حاکم هرگیز نمی تواند شهروندان را از پیش رفت و انکشاف ظرفیت ها و پتانسیول های شان محروم سازد، یعنی نظام دموکراتیک که افراد در آن دارای رای واحد و برابر می باشند امکان دسترسی به فرصت های برابر در تمام عرصه برای شهروندان را میسر می نماید. موجودیت یک نظام مبتنی بر آرای مردم باشد و حاکمیت به مردم تعلق داشت باشد، گروهای قومی، افراد و شهروندان چانس استفاده از امکانات برای پیشرفت، توسعه و نوسازی پیدا می کنند. اما بدلیل نهادینه نه شدن ارزشهای دموکراسی و ضعف نهاد های دولتی وفراهم نبودن بستر های لازم فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی برای کلیت جامعه افغانی، نظام سیاسی دموکراتیک موجود نیز با چالش های فراوان مواجه است و برای ادامه حیات و بقای خود به حمایت های نیروهای دموکرات داخلی و جامعه بین المللی ضرورت دارد. ادامه جنگ و دهشت افگنی افراط گرای دینی و مداخلات کشورهای همسایه از عوامل تهدید کننده و چالش های عمده روند موجود می باشد.
اما حضورجامعه جهانی و سازمان های بین المللی وهمچنان نیروهای خارجی در عرصه نظامی و کمک های اقتصادی، تخنیکی و سیاسی آنها سبب شده است که دولت افغانستان و نظام سیاسی موجود فرایند دموکراتیزاسیون و توسعه سیاسی را گرچه نه به صورت ایده آل و مطلوب ولی به صورت حداقلی شکلی و ظاهری آن ادامه دهد. اما با آغاز برنامه انتقال امنیتی از نیروهای خارجی به نیروهای امنیتی افغان، و خروج کامل نیروهای نظامی خارجی در سال 2014 نگرانی های جدی وجود دارد که این بار نیز نظام نوپای سیاسی موجود به خطر سقوط مواجه گردد و گروه های هراس افگن، افراطی و مخالفان ارزش های دموکراسی و حقوق بشری باز هم بر اریکه قدرت تکیه زنند.
برای رفع نگرانی از بازگشت و سلطه مجدد لشکریان جهل و جور و وحاکمیت نظام ایدئولوژیک طالبانی و القاعده دولت افغانستان در پی آن است تا با امضای پیمان استراتژیک با ایالات متحده به عنوان قدرتمندرین کشور در نظام بین الملل، تعهد و حمایت آن کشور را به شکل دراز مدت بدست آورد، و از حمایت های ایالات متحده در عرصه های سیاسی؛ اقتصادی و نظامی برخوردار گردد. در حالیکه ایالات متحده آمریکا نیز از احیای مجدد القاعده و طالبان در افغانستان بدلیل تهدید منافع ملی آن کشور خوفناک اند. کمک های مالی ایالات متحده و حضور نظامی این کشور باعث تحکیم و توسعه نظام سیاسی موجود می گردد. هزاره ها بدلیل ترویج و توسعه نسبی فرهنگ سیاسی و مشارکتی می تواند در ذیل یک نظام دموکراتیک دست آورد های ده ساله را حفظ و به موفقیت های بیشتر ناییل آیند و به عنوان یکی از بایگران عمده داخلی نظام سیاسی تبدیل شوند. پس حفظ نظام سیاسی موجود گرچه با حضور طولانی مدت نظامی آمریکا یکی از منافع استراتژیک هزاره ها می باشد.
در این روز ها اما تحرکات وسیع و گسترده تحت عناوین و القاب مختلف به هدف سیاسی ولی با استفاده از ابزار های مذهبی و دینی علیه سند همکاری افغانستان و ایالات متحده به چشم می خورد. در این میان اما شیخ آصف محسینی و سید هادی هادی ریس بنیاد پیامبر اعظم بیش تر از دیگران و با برنامه و به صورت منظم و هماهنگ با راه اندازی همایش ها، کنفرانس ها و تدویر مجالس در تلاش هستند تا سند همکاری افغانستان با ایالات متحده را به چالش گرفته و آن را مخالف ارزش های دینی و ناقض حاکمیت ملی عنوان نمایند. محسینی شورای علمای شیعه و همچنان کنفرانس نقش علما در استقلال کشور را طی دو هفته اخیر برگزار کرد و در بیانیه ها پایانی آن مخالفت خود را با حضور نظامی آمریکا ابراز نمود و سید هادی نیز روز جمعه در غرب کابل با نسب پرچم های بزرگ در دیوار های مدرسه خاتم الانبیا مخالفت خود را با سند استراتژیک افغانستان با ایالات متحده ابراز داشته، حضور درازمدت آمریکا در افغانستان را تهدید به ارزش های دینی وملی مردم افغانستان عنوان کرده بود.
با توجه به پیشینه تاریخی آقایان محسینی وسید هادی مخالفت آنها با حضوردراز مدت ایالات متحده آمریکا در افغانستان یک امر طبیعی به نظر می رسد. آقای محسینی و سید هادی به لحاظ افکار باورها و عقایید دینی با طالبان و افراطیون ن نقطه نظرات مشترک زیاد دارند و از منظر اجتماعی هم پیوند های قومی با طالبان دارند ، همانطوریکه آقای محسینی حامد کرزی را پسر برادر خواند و سید هادی پس از سقوط افشار ضمن ارسال تبریک نامه به آقای سیاف از او به عنوان عموی بزرگوار یاد نمود، می توانند از ملا عمر و طالبان نیز با این نسبت یاد نمایند. پس آنها اصولاً نمی توانند نگران بازگشت طالبان و القاعده به کشور باشند.
در عرصه سیاست اما آقای محسینی و سید هادی گرایش به نظام ولایت فقیه و جمهوری اسلامی ایران دارند. کشوری که در این اواخر گزارش ها حکایت از حمایت شان از طالبان و تروریستان القاعده در افغانستان دارند. سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران در قبال افغانستان و همکاری دراز مدت آن با ایالات متحده هم واضح می باشد. در ادبیات سیاسی و دیپلوماتیک مقامات جمهوری اسلامی ایران از نیروها ناتو به عنوان اشغالگر و از افغانستان به عنوان یک کشور اشغال شده یاد می شود. حضور غرب و در راًس ایالات متحده در افغانستان به باور جمهوری اسلامی ایران تهدیدی به منافع ملی آنها است لذا ایرانی ها به دنبال این هستند تا عرصه را با برنگیختن افکار عمومی مردم علیه خارجی ها ، نیروهای خارجی افغانستان را هرچه زودتر ترک کنند. بنا بر این موضع گیری های سیاسی، بیانیه ها و اعلامیه های شیخ آصف محسینی و سید هادی به عنوان وابستگان سیاسی به جمهوری اسلامی ایران، باید هم در راستای سیاست های ایران ونظام ولایت فقیه باشد. در این میان آقای محسینی و سید هادی نه به منافع کلان و استراتژیک افغانستان می اندیشند و نه هم منافع جامعه هزاره و تشیع برای آنها مهم است. ولایت فقیه و دستورات نظام جمهوری اسلامی ایران برای آنها به عنوان یک تکلیف شمرده می شود لذا تحت هر شرایط باید از آنها دفاع نمایند. اگر محسینی و سید هادی از منافع جمهوری اسلامی ایران دفاع نه نماید، مسلم است که دیگر پول نفت جمهوری اسلامی ایران به جیب های آنها واریز نه خواهد شد و منابع اقتصادی شان قطع خواهد گردید.
اما برای هزاره ها در صورت خروج نیروهای ناتو و پایان حضور نیروهای آمریکای پیش از آنکه دولت افغانستان توانای مقابله با خطرات و چالش های موجود فراراه این کشور را داشته باشد، بیش از دو حالت قابل پیش بینی نیست. بازگشت نظام متحجر و ضد انسانی طالبان و القاعده به قدرت و تشکیل امارت اسلامی و یا باز گشت به دهه نود و آغاز جنگ های خانمان سوز داخلی. در هر دو صورت هزاره ها دستاورد های ده ساله شان مورد تهدید قرار می گیرد وخطر از دست دادن آنها بسیار بالا می باشد. در منظومه نظام امارت اسلامی، هزاره ها به عنوان شیعیان رافضی و بازماندگان نسل چنگیز خان تعریف شده که سرنوشت مهتوم آنها، تغییر اجباری عقاید و باورهای دینی و یا هم کوچ اجباری و قتل عام می باشند. در صورت بازگشت به دهه نود و شروع جنگ های داخلی، عملاً بازی با حاصل جمع صفر شروع می شود که همه ای بازیگران در آن بازی بازنده خواهند بود. طرف های درگیر به غیر از اینکه کشور را در آتش جنگ و توپخانه به آتش کشانند و به ویرانه تبدیل کنند دیگر هیچ پیامد و نتیجه ای در پی نه خواهد داشت.
بنا بر این مهم است تا جامعه هزاره با در نظرداشت واقعیت های موجود کشور، سیاست های خرمندانه و معقول در ارتباط با سند استراتژیک افغانستان با ایالات متحده آمریکا داشته باشد. در این میان اما نقش رهبران سیاسی، روشنفکران، نویسندگان و به صورت خاص جامعه روحانیت و علمای دینی نهایت ارزشمند و حیاتی می باشد. علمای جامعه هزاره که از قربانیان اصلی در نظام های مطلقه و استبدادی ایدئولوژیک بودند رسالت فوق العاده خطیر اجتماعی در قبال مردم و سرنوشت سیاسی آنها دارند که می توانند با قضاوت خردمندانه و کنش های عقلانی از عهده آن موفقانه بدرآیند. با موجودیت مراجع تقلید هزاره و علمای بزرگ در داخل و خارج از کشور، نباید فرصت به دیگران داده شود تا به نمایندگی از جامعه هزاره فتوای سیاسی صادر نمایند و ساز مخالفت را بر خلاف خواست مردم و به دستور کشورهای همسایه با سند همکاری های دراز مدت افغانستان با ایالات متحده سر دهند. البته آقایان محسینی و سید هادی حق دارند به عنوان شهروندان افغانستان موضع سیاسی مخالف با حضور آمریکا در افغانستان داشته باشند، اما نباید این مخالفت ها به نمایندگی از جامعه هزاره باشد. حضور و عدم حضور ایالات متحده آمریکا در افغانستان یک امر سیاسی و بر اساس منافع ملی هر دو کشور می باشد و هیچ توجیه مذهبی در مخالفت آن وجود ندارد. حضور دراز مدت آمریکا و دوام نظام سیاسی دموکراتیک موجود نه تنها ناقص حاکمیت ملی و ارزش های دینی می باشد، بلکه می تواند حاکمیت ملی که توسط کشورهای همسایه و اجنت های داخلی آنها نقض می گردد، را تقویت نماید. ارزش های دینی مردم مسلمان افغانستان بیش از آنکه توسط سند همکاری استراتژیک نقض گردد، توسط نیروها افراطی و تندروان طالب، القاعده و سازمان های هراس افگن بین المللی نقض می گردد. ارزش های ملی مردم افغانستان نیز با اعمال ضد انسانی مخالفان مسلح به مسخره گرفته می شود. استفاده از پوشش زنانه در حملات انتحاری، بمبگذاری در مساجد و اماکن مقدسه و استفاده از دستار در حملات انتحاری موارد از نقض ارزش های ملی توسط نیروهای افراطی و تروریستان بین المللی می باشد.
در یک جمع بندی می توان گفت که سند همکاری های استراتژیک افغانستان با ایالات متحده آمریکا، نظام سیاسی موجود و روند کنونی در افغانستان را در مقابل تهدیدات و چالش ها تقویت و حمایت می نماید و از سقوط نظام و انحراف روند جاری جلو گیری می نماید. آدامه یک نظام دموکراتیک و مبتنی بر قانون و ارزش های انسانی، باعث می شود تا هزاره ها همانند دیگر شهروندان کشور از دستاودر های ده ساله خود حراست نمایند و در راستای پشرفت، انکشاف ظرفیت ها و توانای های شان در عرصه های مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی ادامه دهند. پس با این تحلیل پیمان استراتژیک افغانستان با ایالات متحده به نفع مردم هزاره هست و افکار عمومی هزاره ها باید در جهت حمایت از آن رهبری شود.
نویسنده: قاسم تیمور
منبع: افشار
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر