در این وبلاگ مطالب مختلف مربوط به افغانستان در مجموع و مخصوصاً هزاره ها در سراسر جهان، سایر مطالب و یادداشت های شخصی به نشر میرسد.
سلام هزارستان چشم براه نظرات، پیشنهادات و انتقادات سازندۀ شماست، و هم چنان از قلم بدستان گرامی میخواهد که دست نوشته هایشان را برای سلام هزارستان بفرستند تا زینت بخش صفحات آن گردد.

۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

طالبان همچنان معمای مرموز و هراس انگیز اند!



مردم افغانستان و جهان از طالبان تصویر همسانی دارند: همه از طالبان می‏ترسند. گویی طالبان مرادف است با روح مرموزی که از افسانه‏ها به واقعیت برگشته اند. گویا آقای کرزی و برخی از همراهان او تنها کسانی اند که برغم ترس شدید از طالبان، هنوز هم با این هیولای مخوف، نرد عشق می‏بازند و این برای همه جالب و شگفت‏انگیز است...


ده سال از آغاز حمله‏ی نیروهای ائتلاف به رهبری ایالات متحده‏ی امریکا بر علیه رژیم طالبان می‏گذرد. مروری بر خاطره‏ی افرادی که در گروه‏های مختلف و در رده‏های مختلفی از تعلق (از حمایت و دوستی کامل تا هراس و نفرت کامل) با طالبان قرار داشته اند، تصویر وضعیت کنونی افغانستان را به گونه‏ی روشن‏تری قابل درک خواهد ساخت.
طالبان، ظاهراً در آغاز حمله‏ی نیروهای ایالات متحده‏ی امریکا غافل‏گیر شدند. به همین گونه بود پاکستان و حتا روشنفکران و تحلیل‏گرانی که از آغاز تاریخی جدید با حکومت طالبان خشنود بودند. وقتی بمب‏افگن‏های امریکایی با ده‏ها تن مواد منفجره و پیشرفته‏ترین تکنولوژی به سراغ طالبان رسیدند، حتی فرصتی کوتاه هم باقی نماند تا از برگشت ورق در زندگی و حیات سیاسی طالبان و رژیمی که این گروه در پی ایجاد آن بود، تصویری گرفته شود.
ده سال بعد؛ طالبان در مرکز سیاست کشور
اینک ده سال از آن روز می‏گذرد. طالبان که از آخرین لانه‏های مخفی خود به سختی موفق به فرار شده بودند، اکنون با قدرتی مانور می‏دهند که حتی شخص رییس جمهوری نیز خواب آرامش در ارگ را رویایی بیش نمی‏بیند. ارگ ریاست جمهوری را کابوس خوف و وحشت بلعیده است. سایه‏ی جاسوس و توطیه و دشمن اعتماد را همچون سرطان فرو خورده و سوء ظن از دهلیزهای ارگ به هر سوراخ سمبه‏ی این دالان مخوف سر می‏کشد. فقط چند روز می‏شود که از دستگیری محافظ جان آقای کرزی خبر داده شد. اندکی قبل‏تر از آن، با وساطت و حسن اعتماد آقای کرزی، شخصی به سراغ آقای ربانی رفت که به پاس نوازش وی، مکنونات سرش را با مواد منفجره، روی اندام و سینه‏اش پاشید.
گزارش‏ها حاکیست که ارگ ریاست جمهوری در حوزه‏ی تعلقات خاص تقسیم‏بندی شده و اعتماد و بی‏اعتمادی هم در درون همین حوزه‏ها معنا می‏شود. کسی برای کسی هراس‏انگیز است، اما سمپاتی نیز خلق می‏کند؛ اما همین کس برای کسی دیگر، سایه‏اش نیز حامل پیام مرگ است. این یعنی برگشت طالبان.
همه از طالب می‏ترسند!
مردم افغانستان و جهان از طالبان تصویر همسانی دارند: همه از طالبان می‏ترسند. گویی طالبان مرادف است با روح مرموزی که از افسانه‏ها به واقعیت برگشته اند. گویا آقای کرزی و برخی از همراهان او تنها کسانی اند که برغم ترس شدید از طالبان، هنوز هم با این هیولای مخوف، نرد عشق می‏بازند و این برای همه جالب و شگفت‏انگیز است.
آقای کرزی پدر و برادرش را روی کف طالبان گذاشته است. بهترین یاران و همراهان سیاسی او طعمه‏ی طالبان شده اند. بزرگ‏ترین رسوایی‏های حکومت آقای کرزی توسط طالبان رقم زده شده است: حمله در روز جشن؛ حمله بر سرینا هوتل و فروشگاه؛ حکایت ملامنصور و بازی این دکاندار بازار کویته با اعتماد و خوش‏باوری ساکنان ارگ؛ فرار صدها طالب از زندان قندهار؛ حمله بر سفارت ایالات متحده‏ی امریکا و مقر فرماندهی ناتو؛ قتل فرماندهان و رهبران ارشد نظام؛ ... و اخیراً نیز توطیه‏ی قتل خودش.
بااین‏وجود، آقای کرزی از طالبان به سادگی دل نمی‏کند. راز این دلبستگی را تنها در تعلقات قومی و قبیله‏ای خلاصه کردن، گره از معمای رابطه‏ی آقای کرزی با طالبان باز نمی‏کند. طالبان همچنان خوف‏ناک و مرموز باقی می‏مانند.
آیا طالبان پیروز شده اند؟
آیا از تصویری که در برابر خود داریم، می‏توان نتیجه گرفت که طالبان پیروز شده اند و نیروهای ناتو و ایالات متحده‏ی امریکا شکست خورده اند؟
پاسخ ابتدایی مثبت است: طالبان برگشته اند و این برگشت معنایی جز پیروزی ندارد. اما خوب است این سوال را مطرح کنیم که کدام طالبان رفته بودند که حالا برگشته اند؟ یا کدام طالبان شکست خورده بودند که حالا یپروز می‏شوند؟
ده سال پیش، با حمله و ضربات سنگین نیروهای ائتلاف، طالبان در مواضعی همچون شمالی و بامیان و تخار و تورابورا در هم شکستند. اما این مواضع تنها پوسته‏ای بر روی طالبان بود. ماهیت و ساختار زیست طالبان در مناسبات و فرهنگی ریشه داشت که در اثر این حملات اندکی عقب‏تر خزید اما به هیچ صورت از بین نرفت. زمین جامعه و فرهنگ افغانی آنچنان از حضور و نفوذ طالبان مشبوع بود که پس از وقفه‏ای کوتاه، از نقاط گوناگون دوباره سر بلند کرد و همچون اختاپوت هزارپا به خزندگی خود در درون جامعه و نظام افغانی دوام داد.
چرا کسی از طالبان آدرسی نمی‏یابد؟
امروز آقای کرزی دنبال آدرسی از طالبان است که آن را نمی‏یابد. شورای کویته و شبکه‏ی حقانی و حتی حزب اسلامی نیز چنین معمایی را در برابر آقای کرزی قرار داده است. حزب اسلامی با تمام بدنه و اندام خود بالاترین امتیازات و قدرت سیاسی را در بدنه‏ی نظام کنونی در اختیار دارد، اما پوشه‏ی سیاسی آن که این امتیازات را با فشار بر نظام سیاسی افغانستان تحمیل می‏کند، در هیچ جایی قابل شناسایی و دریافت نیست. تازه، حزب اسلامی در معادلات سیاسی و حتی در رده‏های نیروهای مخالف نظام کنونی جای چندانی هم ندارد. بنابراین، طالبان، از کجا تا کجای این نظام است که جا ندارد: از تفکر تا منش، از رده‏های امنیتی در وزارت دفاع تا درون حلقه‏ی محافظان آقای کرزی، از شورای صلح تا پارلمان،....
طالبان، در درون نظام سیاسی افغانستان با همان قدرتی نفس می‏کشد که در درون سنت‏ها و فرهنگ جامعه‏ی افغانی. ملاعمر به سادگی قابل شناسایی و کشتن خواهد بود، اما طالبان، هیچ ربط وثیقی با ملاعمر ندارند که با کشته شدن وی از افغانستان برچیده شوند. معمای طالبان، معمای جامعه و فرهنگ افغانی است. تا این معما باز نشده، آقای کرزی به طور مداوم در جستجوی آدرس طالبان اظهار سرگردانی خواهد کرد.
سر کلاف در کجا پیچ خورده است؟
بسیار به سادگی حکم می‏شود که سمپاتی آقای کرزی و همراهان او در برابر طالبان رنگ و بوی شوونیستی و قوم‏گرایی دارد. اما قضیه تا اینجا ختم نمی‏شود. کافی است چهره‏های مخالف طالبان را در گروه‏های قومی و سیاسی و مذهبی مختلف کنار هم بگذاریم تا بدانیم که بدیل طالبان در فرهنگ و مناسبات جامعه‏ی افغانی اندک نیست.
تقویت طالبان اگر برای برخی از مخالفان این گروه هراس خلق می‏کند، شکست و آسیب‏دیدن طالبان برای گروهی دیگر هراسناک است. افغانستان ضمانتی خلق نکرده است که در آن گروه‏های قومی یا مذهبی و سیاسی مختلف در کنار هم احساس امنیت و آرامش کنند. فرهنگ انتقام و خشونت و نفرت به طور همسان از تمام لایه‏های این جامعه نمایان است. ظاهراً آقای کرزی بیش از آنکه از طالبان هراس داشته باشد، از کسانی هراس دارد که بیخ گوشش نشسته و با هر نگاه و اشاره‏ی خود زمانی را گوشزد می‏کنند که معادله‏ی قدرت به زیان آقای کرزی و به سود آنان رقم بخورد. از قرار معلوم، نیروهای ناتو و ایالات متحده‏ی امریکا نیز نتوانسته اند این خوف و سوء ظن را در روابط هم‏پیمانان سیاسی افغانی خود زایل سازند.
قبیله؛ نقطه‏ی عطف نیروهای افغانی
آقای جواد سلطانی، استاد دانشگاه ابن‏سینا در کابل، از پوشه‏ی زمختی یاد می‏کند که در اندام قبیله‏ی افغانی، نقطه‏ی عطف تمام نیروهای سیاسی این کشور، اعم از کمونیست و اسلامیست و مدافعان دموکراسی لیبرال است. هر کشور دیگری در پیرامون افغانستان راهی را برای نزدیکی خود با دنیای مدرن و فرهنگ مدرن طی کرده است. افغانستان، با هر گامی که برداشته، گویا لایه و قشر دیگری بر اندام فرهنگ و ساختار قبیله‏ای خود کشیده است که آن را سخت‏جان‏تر و خشن‏تر ساخته است. این همان پارادوکسی است که افغانستان را برای همه غیرقابل تعریف نشان می‏دهد. کمونیسم و اسلام و دموکراسی، به یک نسبت، برای اندام قبیله‏ی افغانی حفاظی بیشتر خلق کرده اند. ظاهراً آقای کرزی و همراهان او نیز ایفاگران نقشی تازه برای همین معمایی کهنه بیش نیستند.
در افغانستان جرأت نگاه به آینده پا نگرفته است. به خصوص در حلقه‏ی اغلب زمامداران و سیاستمداران این کشور، کعبه‏ی معهود در گذشته است و همه رو به گذشته نماز می‏خوانند. الگوها از گذشته گرفته می‏شوند و افتخارات نیز به گذشته برگشت می‏کند. هنوز هم وزیراکبرخان در مبارزه با استعمار و امیرعبدالرحمن در نحوه‏ی زمامداری الگوی بی‏بدیل اند. یکی باید در مجلس مذاکره‏ی رسمی با تفنگچه بر شقیقه‏ی استعمارگر شلیک کند و یکی باید بر جمجمه‏های انسان پایه‏های نظام سیاسی‏اش را آباد کند. دموکراسی و قانون اساسی و حضور نیروهای بین‏المللی، این الگو را اجازه نمی‏دهد که روی چهارراه‏ها علم شود، اما عقده‏ی آن از تمام وجنات زمامداران و سیاستمداران افغانی هویدا است.
شکست در ایدئولوژی؛ اپورتونیسم در سیاست!
چهره‏های نظام سیاسی کنونی اکثراً نکته‏های جالبی را افشا می‏کنند. تقریباً جمع زیادی از رهبران طراز اول کسانی اند که از لحاظ ایدئولوژیک شکست خورده و از لحاظ سیاسی به اپورتونیسم بی‏لگام روی آورده اند. اینها همه‏کاره و اهل هرگونه فن اند: کمونیست و اسلامیست و دموکرات همه در یک چهره تمثیل می‏شود. در حلقه‏ی مشاروان نزدیک آقای کرزی کسانی هستند که برای ضدیت با امپریالیسم جهان‏‏خوار آسایش و آرامش نداشته اند، کسانی هستند که هنوز هم دموکراسی و جامعه‏ی مدنی و حقوق بشر را سخن مفت می‏خوانند و کسانی هستند که دکترین نظام طالبانی را در اوج قدرت آنان با انتشار کتاب و مانیفیست طالبانی رهبری کرده اند و کسانی هستند که در هیچ برهه‏ی از حیات سیاسی خود از نفرت و دشمنی در برابر هرگونه ارزش مدنی دریغ نکرده اند. اما همه‏ی اینها به سادگی کنار هم می‏نشینند و نظام سیاسی جدید افغانستان را تمثیل می‏کنند.
به نظر می‏رسد نقش ناتو و نیروهای ایالات متحده در این میان تنها کشاندن چهره‏های مختلف و متعارض در زیر چتری واحد بوده است، نه اینکه پروسه‏ی استحاله‏ی آنان از ضدیت آتشین با دموکراسی و ارزش‏های مدنی تا حمایت آتشین از دموکراسی و ارزش‏های مدنی را توجیه کند.
جنگ پاسخ نفوذ طالبان نیست!
جنگ در هلمند و خاکریز و کنر، تنها بخشی از جنگ در برابر طالبان بوده است که هزینه‏ی آن هم برای نیروهای ناتو و هم برای جامعه‏ی افغانی سنگین تمام شده است. طالبان از فرهنگ و مناسبات میلیتاریستی قبیلوی تغذیه می‏کنند. به نظر می‏رسد جنگ و نفرت و خشونت، اساس ماهیت طالبان و نقطه‏ی بارز شناخت آنان است و گویا این گروه با جنگ زاده می‏شود و با ادامه‏ی جنگ به حیات خود ادامه می‏دهد.
نیروهای ناتو، از دو رویکرد در برابر طالبان استفاده کرده اند: از هوا بمب ریخته اند و در زمین رشوت داده اند. هر دوی این رویکرد نتیجه‏ی غیرمطلوب داده است. بمب نفرت و کینه‏ی قبیلوی را بیشتر کرده و رشوت، باج‏خواهی و فساد را گسترش داده است. گویا کسانی در فرهنگ قبیلوی باور کرده اند که با جنگ و نفرت، هم زندگی می‏کنند و هم برای ادامه‏ی زندگی باج می‏گیرند. این است که جنگ پایان نمی‏یابد و به نتیجه هم نمی‏رسد.
در نقطه‏ی مقابل، جنگ در برابر فرهنگ، ساختار و نظام طالب‏پرور در مرکز رهبری و سیاست کشور از توجه باز مانده است. به همین دلیل، شکستی هم اگر امروز دیده می‏شود، در هلمند و خاکریز و کنر نیست؛ در کابل است. اینکه طالب هم جبهه‏ی جنگش را از کوه‏های دوردست به قلب پایتخت و تا دالان‏های ارگ ریاست جمهوری می‏کشاند، زمینه‏هایی است که پیروزی خزنده‏اش را تا اینجا ضمانت کرده است.
وقتی آقای کرزی از تعریف وجه تمایز حکومت خود و نظام و تفکر طالبانی ساده عبور می‏کند در واقع، حوزه‏ی مانور طالبان را گسترش می‏دهد، نه اینکه دریچه‏ای برای صلح و ثبات واقعی در افغانستان پیشنهاد کند.
ناتو تنها سه سال دیگر بار جنگ در برابر طالبان را بر دوش خواهد داشت. از آن پس، این حکومت و نظام سیاسی افغانستان است که باید در برابر طالبان سینه سپر کند. این آزمون، اگر با پشتوانه‏ی تفکر و دیدگاه دموکراتیک استقبال می‏شد، هراسی خلق نمی‏کرد. اما با تفکر و اندیشه‏ی طالبانی، ارتش و نیروهای نظامی را به جنگ طالبان فرستادن، شاید زمان رهبری آقای کرزی را به نفع امارت اسلامی کوتاه‏تر سازد، نه اینکه برای افغانستان، نظام سیاسی دموکراتیک و جامعه‏ی مدنی نوپای آن، اطمینان و آسایشی خلق کند.
نویسنده: استاد عزیز رویش
منبع: افشار

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر